دختر آریایی ما

دخترک 22ماه من

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۹ ب.ظ

سلام امید زندگیه مامان

دختر گلم وارد 22 امین ماه زندگیش شدی و من 4 ماهه نتونستم برات بنویسم.بببخشید

اما خرداد طبق معمول این سالها امتحات بابا بود و تو حسابی بهت خوش گذشت چون هرروز دقیقا هر روز میرفتی پارک اونم به مدت 3-4 ساعت!!توی خونه هم حسابی از خوردن خوراکیهای غیر مجاز از جمله بیسکوییت و پفیلا و ... لذت بردی !چرا؟؟؟ چون باید یه جور سرگرم میشدی تا بزاری بابا درسش رو بخونه دیگه!

کار منم شده بود نناشی (نقاشی) کشیدن دوتا سررسید نقاشی کشیدیم با هم!خداشکر که تموم شد این امنحانا!!!

2 روز در هفته هم میرفتیم کارگاه مادر و کودک تهران پارس که واقعا خوب بود هم برا روحیه شما هم من.خیلی روبط اجتماعیت بهتر شد و منم با مامانهای دیگه اشنا شدم . مربیت یاسی جون بود که خیلی دوستش داشتی و خیلی بامزه صداش میکردی و همنطور اولین و مهمترین دوستت شهراد بود که هنوزم وقتی ازت میپرسن اسم دوستت چیه اسم اون میگی. متنی هم جزه شخصیتهایی بودکه توی جیغ زدن تو رو جا گذاشته بود و تو یه جورایی اینکارو گذاشتی کنار !

بازیهای توی کلاسها خوب بود. شعرخونی و قصه خونی و کار با رنگها و خمیر و اب بازی و ...


وقتی ماه رمضان شروع شد و هوا هم به شدت گرم کلاسها رو کنسل کردم تا خنکی هوا.

از تصمیمان یه هویی باباهم شد فروش ماشین و بسته شدن دست و بال ما برای سفر. وفروختن ماشین دایی جون و باعث که یه سفر به خونه مامانی داشته باشیم اونم با اتوبوس که به شما از همه بیشتر خوش گذشت از بس اتودوس اتودوس کردی!!

من و شما چند روزی اونجا موندیم و بابارحمت که دوست داشت شما رو(توجه کن شما،نه من)یه سفر ببره راهی بانه شدیم.هم فال بود و هم خرید!!جای تماشا نبود دیگه! شما هم فقط توپ میخریدی. رفتیم توی مغازه که برات عروسک بزرگ بخرم گریه میگفتی نه مامان نههههههه!!

اما کلا دختر خوش سفری هستی عزیزم از راه رفتن که خسته نمیشی پس خوش سفری دیگه!منم توی خرید لباس کم نذاشتم یکم روحیه ام خوب شد!!

جای بابایی خالی بود . انشالا سفرهای بعد

ولی توی این مدت علی خیلی خسته شد . روزه هم بود شما از صبح که چشمت رو باز میکردی میگفتی علی پاجو(پاشو)میبردش تو حیاط تا ضهر به زور با هزار حیله و کلک یا گریه میاومدی تو خونه.

(جیغ زدنهات هم برگشته بود و خیلی بدتر شده بودی)

این شد که بعد عید فطر با بابایی برگشتیم تهران.ولی از اون روز که اومدیم صبح گوشی رو میدی به من میگی مامانی الو. بعدشم میگی در رو باز کن برم. امروز رفتی بیرون گفتم من نمیام تو خودت تنها برو بعدم خیلی شیک بای بای کردی و من از چشمی در نگا کردم دیدیم دویدی رفتی توی لابی!!!!! تا صدات کردم شروع کرد به گریه که چیکارم داری!!حالا تا یادت بری ماجراها داریم


از حرف زدن هم که خدارو شکر طوطی هستی برا خودت. از جمله گویی گذشته و پاراگراف میگی عسلم!! باور کن راست میگم

مثلا میگی:اه(eh) (اول همه کلمه هات ایتو میگی)نی نی لاک ندائه.بعدا بئریم. برداش بزئیم(نی نی لاک نداره بعدا بخریم براش بزنیم)

کلمه معروفت که اینه بوداجی نه  بوداجی نه!!(برق رو خاموش نکنید!!!!!!!!!!)بعدش هم همیشه گریه میکنی طبیعتا


و اما ما همچنان به دنبال یه منزل مسکونی توی تهران بزرگ میگردیم و ظاهرا پیدا نمیشه.همه میکن مگه میشه؟؟خوب شده دیگه الان 1سال و نیمه که پیدا نشده.حالا ایراد کار کجاست؟میدونم اما نمیگم!


ولی همه چی فدای یه تار موی فرفریه تو که حسابی سیم تلفنی شدن و من بازم در یه اقدام غیر منتظره توی حمام کوتاهش کردم و سرت خلوت شد.فقط مجبوریم بیرون که میریم یه دو لو دو(گلسر به زبون شما) الکی بزنیم که ملت بفهمن دخملی عسلکم.

دوستت دارم گلکم


  • مامان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی